عشق مرد ترکش کرده بود.مرد از سر ناامیدی خود را از بالای پل "golden gate" به پایین پرت کرد.
اتفاقا" چند متر آن طرفتر ، دختری نیز به قصد خودکشی خود را از بالای پل به پایین پرت کرد.
این دو در میان زمین و آسمان از کنار هم گذشتند.
چشم هایشان به هم دوخته شد.
مجذوب یکدیگر شدند.
این یک عشق واقعی بود.
هر دو این را دریافتند..........آن هم یک متر بالاتر از سطح آب...

 

نظرات 3 + ارسال نظر
ترنم دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1384 ساعت 04:40 ب.ظ http://reza-khoy.blogsky.com

سلام
از اینجو کارا زیاد میشه اما اون دوتا راه برگشتی نداشتن .
بعضی وقت ها اتفاق میفته که برا ما هم یه همچین موقعیتی پیش میاد ولی از ترس اون شکست قبلی اونم پس میزنیم.
یا حق...........

امیر دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:32 ب.ظ http://pws.blogsky.com

شب است و گیتی غرق در سیاهی شب بلند است و سیاهی پایدار ، ولی باور به نور و روشنایی است ، که شام تیره ما را ، از تاریکی می رهاند و از دل شبهای زمستان سرد ، جشن مهر و روشنایی به ما ارمغان می رساند تیرگی هاتان در دل نور خاموش باد ، شب را به نور قرنها قدمت جاری نگه داریم . .
سلام مهربون ، زیبا می نویسی... با فکری زیباتر... با دیدی متفاوت از بقیه.
از اینکه خواننده وبلاگت هستم بسیار خوشحالم.
من هم آپ کردم به منم سربزنید
موفق باشید

ممول دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:00 ب.ظ http://www.memol125.blogsky.com

یه ضرب المثل وبلاگی میگه چشم سر میزنم.
مرسی از نطری که در مورد وبلاگ داری.
بازم بیا
ممول

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد