دیگه نمیدونم چی بگم . ...

 

 

خدایا!
ذهنم پریشان است ، قلبم بی‌قرار است ، افکارم شوریده‌اند و درمانده‌ام .
پس رشتهٔ زندگی‌ام رابه دست‌های امن تو می‌سپارم ،
آنگاه توفان می‌خوابد ،
و آرامش تو ، حکمفرما می‌شود .

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سفر کرده یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 10:51 ب.ظ http://safarkarde.blogsky.com

نگاه مهربانت را ..... قدم های استوارت را ..... همه را به خدا می سپارم ...... در پناه او آرام میشوی ...... با او که باشی هیچگاه تنها نمیشوی .....همین
دمت گرم سیامک جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد