؟

 
چی میشد دونه های دل مردم نمایان بود ؟؟؟؟؟؟
 
از این ناراحت نیستم که چرا اینجوری شده .
از این ناراحتم که دیگه دلم نمیخواد به کسی اعتماد کنم . به قول معروف تنهایی رو به بودن در جمعی که به اون تعلق ندارم ترجیح میدم .
 
نظرات 1 + ارسال نظر
عابد دوشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:30 ق.ظ http://negaheman.blogsky.com/

سلام
این چالش همیشگی انسان در طول تاریخ بوده ، که عشق حقیقی و عشق قلابی و دروغ با هم آمیخته بوده و انسان وقتی به محبت حقیقی رو کنه و در نهایت اونو پیدا کنه با تمام وجود اونو نگه می داره و حفظش می کنه .
خلاصه عشق زمانی ارزش و قیمت پیدا میکنه که با بی وفایی ها آمیخته باشه مثل نیکی و زیبایی و بدی و زشتی .
تصمیم خوبی گرفتی ، از این جهت به جمع هایی که تعلق نداری نمی ری .
ولی تنهایی رو بهت توصیه نمی کنم .
ولی زیاد سخت نگیر ، خیلی چیزها با گذر زمان حل میشه .
پی عشق حقیقی باش ، اونه که اکسیر و کیمیاست .
من قلبم مالامال از محبت خیلی از افراد بوده و بی دریغ ...
الان هم خیلی احساس تنهایی می کنم ...
می گذره ...
زندگی با صبر، مثل صیقل دادن آینه است هر چند سخت دردآور ولی در نهایت محصول آن تجلی رخ یار در اونه .
مزاحمت شدم .
درد دلی بود در این صبح دل انگیز .
ببخشید .
پیروز و سربلند و همیشه عاشق باشید .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد