پای او می لرزید، لیک آرام نشست زنگ تفریح زدند هرکسی چیزی داشت از برای خوردن دخترک با اندوه ، زیر چشمی همه را می پایید و سپس بی تردید ، دست خود کرد دراز سوی شیری که در آن جاری بود آب ، بی منت خلق بازهم زنگ زدند،او سرجایش نشست چشم در چشم معلم خاموش کرد ترسیم دو سه شاخه ی رز ، رو به شاگردان گفت : ساقه ها را ازدم ، شکلاتی بزنید پشت گلبرگ کرم ، یا نباتی بزنید برگها را بزنید همگی رنگ خیار گل بالایی را رنگ زیبای انار گل سمت چپ را ، پرتقالی نیکوست وسط گلها هم ، رنگ شاد لیموست آن گل پایین را ، تیره ی گیلاسی سایه ی گل ها را روشن ریواسی دخترک ، گل ها را روی یک صفحهکشید وبه گفتارمعلم کمکی اندیشید که چه رنگ است انار؟ یا چه رنگ است خیار؟ پرتقال و گیلاس؟ شکلات و ریواس؟ اشکی از گوشه چشمش لغزید گل و برگ و ساقه همه را آبی زد...