یادگاری پس از من .
کبوتر!

 روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت

 زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت

 چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم

 آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت

 روز میلا د : همان روز که عاشق شده بود

 مرگ با لحظه ی میلا د برابر شد و رفت

او کسی بود که از غرق شدن می ترسید

 عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت

 هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد

 عاشقی  ساده که یک روز کبوتر شد و رفت