عشق زیرباران ایستادن وخیس شدن باهم نیست.
اینست که یکی چترشودودیگری هیچوقت نفهمدکه چراخیس نشد.
...: مانده ام خیره به راه،
نه مرا پای گریز،
نه مرا تاب نگاه...
از سوی تو حتی
نظری نیست که نیست...
دوست معمولی هیچگاه نمیتواند گریه تورا ببیند.
دوست واقعی شانه هایش از گریه تو تر خواهد بود.
دوست معمولی اسم کوچک والدین تو را نمیداند.
دوست واقعی شاید تلفن آنها را جایی نوشته باشد.
دوست معمولی یک جعبه شکلات برای مهمانی تو میآورد.
دوست واقعی زودتر به کمک تو می آید و تا دیر وقت برای تمیز کردن میماند.
دوست معمولی از دیر تماس گرفتن تو دلگیر و ناراحت میشود.
دوست واقعی میپرسد چرا نتوانستی زودتر تماس بگیری؟
دوست معمولی دوست دارد به مشکلات تو گوش کند.
دوست واقعی سعی در حل آنها میکند.
دوست معمولی مانند یک مهمان عمل میکندو منتظر میماند تا از او پذیرایی کنی.
دوست واقعی به سوی یخچال رفته و از خود پذیرایی میکند.
دوست معمولی می پندارد که دوستی شما بعد از یک مرافعه تمام می شود.
دوست واقعی میداند که بعد از یک مرافعه دوستی محکمتر میشود.
دوست واقعی کسی است که وقتی همه تو را ترک کرده اند با تو می ماند
از گورخری پرسیدم: «تو سفیدی راه راه سیاه داری، یا اینکه سیاهی راه راه سفید داری؟ گورخر به جای جواب دادن پرسید:
تو خوبی فقط عادتهای بد داری، یا بدی و چندتا عادت خوب داری؟
ساکتی بعضی وقتها شلوغ میکنی، یا شیطونی و بعضی وقتها ساکت میشی؟
ذاتا خوشحالی بعضی روزها ناراحتی، یا ذاتا افسردهای و بعضی روزها خوشحالی؟
لباسهات تمیزن فقط پیراهنت کثیفه، یا کثیفن و شلوارت تمیزه؟
و گورخر پرسید و پرسید و پرسید و پرسید و پرسید، و بعد رفت!
نتیجه اخلاقی: دیگه هیچ وقت از گورخرها درباره راهراههاشون چیزی نمیپرسم!