-
دنبال کسی میگردم که...
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1391 12:06
دنبال کسی میگردم که... دنبال کسی میگردم که توی بهار که زنگ بزنم بدون هیچ دلیل بگم: میای بریم زیر این رگبار و هوای خوش قدم بزنیم؟ در جوابم فقط بگه: نیم ساعت دیگه کجا باشم... توی تابستون که زنگ بزنم بدون هیچ دلیل، بگم: میای بریم خیابون ولیعصر از ونک تا هر جا شد قدم بزنیم؟ در جوابم فقط بگه: ناهار اونجایی که من میگم......
-
زخم قدیمی ...
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1391 13:04
بیشتر از آنچه تصور کنی خیانت دیده ام و بیشتر از آنچه باور کنی قلبم را شکسته اند اما تو نه خیانت کردی و نه قلبم را شکستی تو جگرم را آتش زدی زبانم می گوید زبانم می گوید به امید روزی که روزگارت سیاه تر از پر کلاغ تیره تر از غروب و غمگین تر از دم جدایی باشد اما دلم میگوید به امید روزی که آشیانت بالاتر از آشیان عقاب ، چشم...
-
با یک شکلات شروع شد.
دوشنبه 12 تیرماه سال 1391 11:49
با یک شکلات شروع شد من یک شکلات گذاشتم تو دستش اونم یک شکلات گذاشت تو دستم من بچه بودم اونم بچه بود سرمو بالا کردم سرشو بالا کرد دید که منو میشناسه خندیدم گفت دوستیم؟ و..........................................................
-
یکسال دیگه رفت .
یکشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1391 07:48
داشتم میشمردم تا امسال چند سالم شده . هرجور میشمردم میدیدم یه سال دیگه بزرگ شدم . اما امسال برام فرق نمیکنه . نمیدونم چرا ؟ دیگه این کارا به ما نیومده . راستی تولدم مبارک .
-
کلاغ پر .
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 09:26
کلاغ پر . پاییز پر . عمر پر . دوست پر . عشق پر . برگ خزون پر . حوصله پر . اراده پر . حال پر . غصه . . . . . . . ( تورو خدا تو هم پر )
-
...
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 09:18
چقدر خالی شده ام این روزها . آرزوهای بر باد رفته . آرزوهای دست نیافتنی حتی کوچک هایش . سردرگمی . تنهایی . غم . خدایا خسته ام . از تو میترسم مبادا همین چیزهایی را هم که داده ای پس بگیری . چرا باید بترسم . مگر نداده ای برای خودم !!!! ظاهرا فقط غصه هایش برای شخص خودم است و نمیخواهی پس یگیری .
-
...
چهارشنبه 11 اسفندماه سال 1389 09:44
ای کاش ...
-
امروز ابری ام .
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 08:51
از این دکلمه خاطره دارم در حد تیم ملی مالدیو وقتی ۲۶ تا گل از ایران خورد یعنی بسیار بد . بیشتر از آنچه تصور کنی خیانت دیده ام و بیشتر از آنچه باور کنی قلبم را شکسته اند اما تو نه خیانت کردی و نه قلبم را شکستی تو جگرم را آتش زدی زبانم می گوید زبانم می گوید به امید روزی که روزگارت سیاه تر از پر کلاغ تیره تر از غروب و...
-
تولدت مبارک !!
پنجشنبه 13 آبانماه سال 1389 08:03
سال ۱۳۸۴ بود که در یک بعد از ظهر به دنیا اومدی . حالا امروز هم روز تولدته . آیا من هنوز اون آدم سال ۱۳۸۴ هستم ؟
-
چرا ؟؟؟
دوشنبه 15 شهریورماه سال 1389 11:41
دلم گرفته . به اندازه یه دنیا . خدایا مگه شب قدر هزار بار اسمتو صدا نکردم ؟ مگه نه اینکه ...... پس چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
۴ سال گذشت .
دوشنبه 18 آبانماه سال 1388 11:20
سالروز تولد وبلاگم هر چند گذشته اما مبارک . چی بودیم ... چی شدیم .
-
روز بابا .
یکشنبه 14 تیرماه سال 1388 13:58
روزم مبارک . هرچند تا الان که کسی بهم اونو تبریک نگفته . شاید برم خونه بیلی بگه . آخه اولین سالیه که روز پدر اون هم پیشمونه . می دونی فرق روز پدر با روز مادر چیه ؟ روز مادر طلا فروشی ها شلوغ می شه اما روز پدر جوراب فروشی ها .. می دونی شباهشتون چیه ؟ پول هر دو از جیب بابا می ره
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 تیرماه سال 1388 09:05
وقتی که خودم را از بالای ساختمان پرت کردم ... در طبقه دهم زن و شوهر به ظاهر مهربانی را دیدم که با خشونت مشغول دعوا بودند! در طبقه نهم پیتر قوی جثه و پر زور را دیدم که گریه می کرد ! در طبقه هشتم می داشت گریه می کرد چون نامزدش ترکش کرده بود . در طبقه هفتم دن را دیدم که داروی ضد افسردگی هر روزش را می خورد! در طبقه ششم...
-
تولدم مبارک .
یکشنبه 10 خردادماه سال 1388 13:25
تولدم مبارک . سی امیم سالگرد ورود افتخار آمیزم رو به این کره خاکی گرامی داشته و از خداوند به دلیل اعطای چنین نعمتی به زمین تشکر میکنم .!!!!!! پارسال هم همینو گفتم . نمیخوام بزرگ بشم . آخه اونقدر آدم بزرگ میشه که یه روز دیگه تویه این دنیا جاش نمیشه و میگن برو اون دنیا بزرگتره . من میخوام همینقدر بمونم . این هم هدیه...
-
آخرین حرفهای سال
جمعه 30 اسفندماه سال 1387 14:37
در این آخرین لحظات سال 87 یاد میکنم از تمام زمانهایی رو که بی دلیل کشتم . از تمامم آرزوهایی که بهشون نرسیدم و تموم اهدافی که بهشون نرسیدم . اما برای امسال هم یه فرصت دیگه بهم داده شده تا بسازم و بسازم و بسازم . پس خداوندا کمکم کن تا بسازم .
-
پسرم .
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1387 09:08
پسرم : دستان کوچکت را به من بده تا بیاموزم ترا که چگونه با گرفتن دست مردم امید را به آنان هدیه کنی . چشمانت را به چشمانم بدوز بلکه نبینی آنچه را دیده ام و سوخته ام . پسرم ... (( راستی این عکس ایلیا کوچولو ، پسرمه ))
-
!
پنجشنبه 10 مردادماه سال 1387 08:18
دلم تنگه !
-
خلوت .
پنجشنبه 6 تیرماه سال 1387 08:26
چند وقته اینجا خیلی خالیه . نمیدونم شاید ایراد از فرستنده اس . به هر حال خالیه . خالی از بودن . خالی از شدن . خالی از .... همه چیز . حرفی برای گفتن نمونده . . . . .
-
تولدم مبارک .
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1387 07:57
سی امیم سالگرد ورود افتخار آمیزم رو به این کره خاکی گرامی داشته و از خداوند به دلیل اعطای چنین نعمتی به زمین تشکر میکنم .!!!!!! ( خاله خودپسند )
-
تولم ؟؟؟
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 09:49
تورم؟! [عمومی] انشا یک دختردبستانی درباره تورم! : من تولم را دوست ندارم،تولم خیلی آدم بدی است،مادرم می گوید چون تولم زیاد شده نمی تواند مرا به کلاس نقاشی بفرستد،من کلاس نقاشی را دوست می دارم، تازه تولم گفته که از این به بعد سیپس (چیپس) هم گران می شود و مادرم دیگر برای من یک سیپس کامل نمی خرد و باید با معصومه(خواهر...
-
...
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 13:50
بارپروردگارا : نه به اختیار خویش آمده ام و نه به اختیار خویش خواهم رفت . اما میخواهم به اختیار خویش زندگی کنم . فقر را از چشمانم برهان . . . .
-
...
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1387 10:01
اشک از گوشه چشمش پایین نمیومد . چند لحظه با خودش فکر کرد . اونقدر از دست خودش شاکی بود که حتی حاضر نمیشد یه علاجی واسه سر دردش پیدا کنه . تویه همین اوضاع یه چیزی یادش اومد . . . ... و خدایی که در این نزدیکی ست ... . . .
-
آب ...
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1387 09:38
پای او می لرزید، لیک آرام نشست زنگ تفریح زدند هرکسی چیزی داشت از برای خوردن دخترک با اندوه ، زیر چشمی همه را می پایید و سپس بی تردید ، دست خود کرد دراز سوی شیری که در آن جاری بود آب ، بی منت خلق بازهم زنگ زدند،او سرجایش نشست چشم در چشم معلم خاموش کرد ترسیم دو سه شاخه ی رز ، رو به شاگردان گفت : ساقه ها را ازدم ، شکلاتی...
-
من شام خوردن با شما را خیلی دوست دارم !
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 12:24
مرد دیر وقت،خسته ازکار به خانه برگشت دم در پسر 5ساله اش را دید که در انتظار او بود: سلام بابا!یک سوال از شما بپرسم؟ بله حتما چه سوالی؟ بابا !شما برای هرساعت کارچقدر پول میگیرید؟ مرد با ناراحتی پاسخ داد این به تو ارتباطی ندارد.چرا چنین سوالی می کنی؟ فقط می خواهم بدانم. اگر باید بدانی بسیارخوب می گویم:20 دلار! پسرکوچک...
-
خدایا ...
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1387 09:06
مردی خواب عجیبی دید. او در عالم خواب و رویا دید که نزد فرشتگان رفته و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود ، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین میرسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه هایی می گذارند. مرد از فرشتهای پرسید : شما دارید چکار می کنید ؟ فرشته در...
-
باز هم نوروز
یکشنبه 26 اسفندماه سال 1386 10:50
امروز روز دیگه ای هست .. اولین روز از بقیه زندگی... امروز صبح دیدم توی ظرف..گندمای کوچولو..نوک زده بودن سفید سفید.. جوانه زدن اون قدر ها هم که فکر میکردم سخت نیست..فقط مراقبت میخواد و همت.. دعا کنین که تو این سال جدید از تجربه ها تون نردبونی بساز ین واسه اون چیزایی که لایقش ین . ......الهی آمین طالع بینی متولدین...
-
سال نو مبارک
یکشنبه 26 اسفندماه سال 1386 10:47
اگه سال کهنه از اون سال ها یی بوده که با امید شروع کردین و شاید با یه کمی دلخوری و احساس این که هیشکی تو این دنیا دوستتون نداره اگه اون لحظه سال تحویل این احساس تو وجودتون بود که خیلی تنهایین هنوز کسیو پیدا نکردین که بتونه درکتون کنه بتونین شب و روزتون رو باهاش قسمت کنین ____________ _________ _________ ______ شایدم...
-
داغون - خاطره های عذاب ..
دوشنبه 6 اسفندماه سال 1386 09:54
سلام . امروز خیلی به یادتم . آخه امروز ۱۳ صفره . همون روز خوب . یادته ؟؟؟؟؟ بعد از اون روز خیلی خوب بود . از تو باید میگذشتم ولی افسوس نتونستم حتی با چیزایی که دیدم !!! دل سپردم به سرابی آخه خیلی تشنه بودم . یه روزی یه روزگاری حرف بین ما سکوت بود اما سکوتی به بلندای هزار فریاد . نقش ما خورشید و ماه بود و معنی زندگی...
-
؟
دوشنبه 29 بهمنماه سال 1386 08:08
چی میشد دونه های دل مردم نمایان بود ؟؟؟؟؟؟ از این ناراحت نیستم که چرا اینجوری شده . از این ناراحتم که دیگه دلم نمیخواد به کسی اعتماد کنم . به قول معروف تنهایی رو به بودن در جمعی که به اون تعلق ندارم ترجیح میدم .
-
قدر روزهاتون رو بدونید .
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1386 11:12
ولنتاین ، روز عشق قصه - ولنتاین - از کجا شروع شد؟ دقیقا از گل و ماه و ستاره ! حدودای 1700 سال پیش در روم (اونوقت ها شما هنوز به دنیا نیومده بودین!) حاکمی بنام کلودیوس بوده که فکر میکرده سربازای مجرد از متاهل ها قویتر هستن. واسه همینم ازدواج رو ممنوع میکنه تا سربازاش نتوننن ازدواج کنن و بقول خودش قوی بمونن. هر کسی هم...