در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس به چشم عقل در این رهگذار پرآشوب بگیر طره مه چهرهای و قصه مخوان دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت به هیچ دور نخواهند یافت هشیارش |
صراحی می ناب و سفینه غزل است پیاله گیر که عمر عزیز بیبدل است ملالت علما هم ز علم بی عمل است جهان و کار جهان بیثبات و بیمحل است که سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل است ولی اجل به ره عمر رهزن امل است چنین که حافظ ما مست باده ازل است |