بابا انار ندارد .

 

آیا بابا انار دارد؟

«بابا انار دارد»، بنویس! معلم می گوید و او به یاد می آورد دست های لرزان بابا هیچ اناری ندارد، میان شیارهای پینه بسته دستانش، جز رنج چیز دیگری نیست. معلم هجی می کند انار می شنود «فقر»؛ معلم می گوید: «نان دارد»، می داند که، دروغ است هیچ نانی ندارد، معلم می گوید: «آن مرد در باران آمد» می نویسد، آن مرد در باران رفت و هرگز نیامد.داستان فقر، داستان کهنه ایست، فقر، دستان گشاده ای دارد که گاه بی هراس از در و دیوار یک خانه بالا می رود و تا سقف تحمل آدم ها، نفسگیر می شود. نه آدم ها شبیه همند و نه خواسته هایشان شبیه تر، آنقدر که همه دخترک ها به فکر چشمان عروسکند و پسرک ها در پی فهم تیر تفنگ؛ همه مردها زندگی را با تمام ابعادش برای چار دیواری خانه هایشان می خواهند و همه زن ها در آرزوی آنند که هیچ وقت فرزندانشان الفبای گرسنگی را نیاموزند، فقر برای خیلی ها آشناست ....

 

نظرات 3 + ارسال نظر
سلام سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:32 ق.ظ

سوگند سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:36 ق.ظ http://sogand66.blogfa.com

سلام
یه واقعیت که هر روز از جلوش رد میشیم و شاید هیچ اعتنایی بهش نمیکنیم
لینکتو گذاشتم
منم اپم
راستی مثل اینکه اول شدم نه؟.....ایول
موفق باشی
سوگند

یاسمنگولا سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 05:35 ب.ظ http://yasmangoolabad.blogsky.com

سلام عزیز
به به چه خکشل بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووود
یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد