کاش تفحص نمی شدم!
بال های خسته
پرهای شکسته
دل هایی خونین
سجاده های خاک گرفته
گله هایی در خواب
دل هایی گمشده
و مجالی که نیست !
گاز خردل
سرفه هایی سنگین
و یارانی که
هزاران سال بعد
طعمه باستان شناسانند
غربتی غریب
کوچه پس کوچه هایی دلتنگ
شهری دل مرده
با سنگفرشی اسیر
گرفتار بازندگانی
نا آشنا با زندگان
و شهدایی تفحص شده
که در معراج شهر
دلتنگ و بی قرار
رمل های فکه و قتلگاه و راه خون
و آرزویی غریب
که کاش تفحص نمی شدند
به حرف تو رسیدم
ای دوست !
کاش تفحص نمی شدم
سلام عزیز
چطوری داش سیامک
وبلاگت مثل همیشه عالیه مطلب زیبایی هم بود
انگار یادت رفته یک رفیقی هم این اطراف داری
باشه
منتظرم
یا علی
یادش بخیر حال عجیبی که داشتیم
حال عجیب و حس غریبی که داشتیم
در خاکریز، سجده و در سنگر، دعا
فانوس و آب و نیمه سیبی که داشتیم
شبهای عشق و نامه نگاری تمام شد
یادش بخیر یار و حبیبی که داشتیم
بوی خدا و آینه حس می شود از آن
قرآن خاک خورده ی جیبی که داشتیم
با قاب خاطرات تو امشب نشسته ایم
در سوگ حس و حال عجیبی که داشتیم
شاعر شعر یادش بخیر را هم بنویس
این شعر از خانم طیبه چراغی میباشد.