من دیگر از دوستانم هیچ انتظاری ندارم
از دست خنجر به دستان، امید یاری ندارم وقتی شکسته دلم را در زیر پای تو دیدم دانستم اینجا هم ای دل چشم انتظاری ندارم فردا تمام دلم را در کوچه جا می گذارم با این دل و این همه تیر، قول و قراری ندارم وقتی همه هستیم را در کوچه جا می گذارم با این رفیقان نامرد، شرمنده! کاری ندارم با این همه ای رفیقان وقتی که مُردم بیایید غیر از شماها که دیگر میراث خواری ندارم در کوله بارم غم و غم ، در دفترم شعرکی چند
من هم باید به شما بگم که عالی بود.
خوشحالم که به بلاگم سر زدید. موفق و پیروز باشید. یا حق!
زیبا بود ... حس و حال خاصی داشت ... یه جور خسته شدن از آدما ...
سلام سیامک جان
ببخشید که دیر به دیر سر میزنم...
دمت گرم
یا علی
سلام
خسته نباشی . بد نیست اگر ترشی نخوری به جائی میرسی. گرچه سعی خودتو کردی ولی هنوز در ابتدای مسیری. از من هم کمک بگیر.
سلام....
من ادرس شمارو تو وبلاگ قدیمی مامانم پیدا کردمبعد یهو دیدم خودم تو لینکهاتون هستم....کلی تعجب کردم
سلام اقا سیامک شما مارو داری دیگه از این شعرا ننویس اخه مام دل داریم
پیوندت کردم