می خواهم عروسک وار زندگی کنم تا اگر سرم به سنگ خورد نشکند تا اگر دلم را کسی شکست چیزی احساس نکنم تا اگر به مشکلات زندگی برخوردم بی پروا به آغوش صاحبم که دخترک کوچکی بیش نیست پناه آورم . اما نه ..... چه خوب است که همین انسان خاکی باشم اما سنگ به سرم نخورد کسی دلم را نشکند و مشکلات مرا از پای درنیاورد .
هر که می بینی در این عالم گرفتار غم است
یا قرین با هجر یاران یا اسیر ماتم است
روز حاجب از تو بگریزد چو برق تند سیر
آنکه پیوسته تو را یار و رفیق و همدم است
میگریزد شبنم از گل با نسیم صبحگاهی
گر چه روز و شب به گلشن همنشین با شبنم است
کی دگر پروا زدرد و رنج عالم می کند
او که رنج و محنت او بیشتر از عالم است
یک نفس اسودگی او را نمی گردد نصیب
آن کسی تا در جهان وابسطه آه و دم است
روی دم سردی نبیند از خزان زندگی
آن که دست از غم او شادمان و خرم است
امروز بد جوری از دوست خوردم.
پرواز کن
مثل یک درنای وحشی تا افق پرواز کن
قصه ای دیگر برای فصل سرما ساز کن
زندگی تکرار زخم کهنه ی دیروز نیست
بال های خسته ات را رو به فردا باز کن
*****
چرا وقتی می خواهیم بریم توی رویا ! چشمها مونو می بندیم ؟
وقی می خواهیم گریه کنیم ؟
وقتی می خواهیم فکر کنیم ؟
وقتی می خواهیم تصور کنیم ؟
به این دلیل هستش که , قشنگ ترین چیزهای توی دنیا قابل دیدن نیستن !!!
از همون روزی که اول کوچمون دیدمت و بهم اخم کردی یادته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ |