سلام دوستای خوبم
امیدوارم که حالتون خوب باشه
دوستای خوبم از ابراز محبتهاتون ممنونم من نهایت تلاشم رو می کنم تا کارهای خوبی به شما دوستای خوبم ارائه بدم
دوستای خوبم مطلب زیر رو از کتاب "رویاهایت را رها مکن" گردآورنده "سوزان شوتز" مترجم " عبدالعلی براتی" انتخاب  کردم
امیدوارم که از اونا خوشتون بیاد
در پناه خدا شاد و موفق و سلامت باشید
سیامک
 
تا نکوشی در نخواهی یافت،
و اگر به تمامی نکوشی،نکوشیده ای.
آزموده تر تیرت را به سویش روانه می کنی،
هر آنچه در توان داری به کار می گیری،
و اگر با تمام وجود کوشیدی و باز،
ناکام ماندی،
زنهار که شکست نخورده ای،
آنگاه که به سوی رویاهایت بال می گشایی،
چه اهمیتی دارد که آنها چگونه اند.
از رسیدن است که می بالی،
از کوشیدن است که می آموزی،
و از رفتن است که پیروز باز می گردی.
 
لین پارسونز
 
 
 
 
 
 
 
دوستای خوبم خیلی خوشحالم که در کنار شما هستم
به تقل از دوست خوبم ساحل

امروز با حافظ

باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفته​ای
چون نقش غم ز دور ببینی شراب خواه
از آستان پیر مغان سر چرا کشیم
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم
فرق است از آب خضر که ظلمات جای او است
ما آبروی فقر و قناعت نمی​بریم
حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو

شمشاد خانه پرور ما از که کمتر است
کت خون ما حلالتر از شیر مادر است
تشخیص کرده​ایم و مداوا مقرر است
دولت در آن سرا و گشایش در آن در است
کز هر زبان که می​شنوم نامکرر است
امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است
تا آب ما که منبعش الله اکبر است
با پادشه بگوی که روزی مقدر است
کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است

سخن

 

 بد نگوئیم به مهتاب اگر تب داریم.
* مرد بزرگ به خودش سخت می گیرد و مرد کوچک به دیگران.
* هر کس با دیگران مشورت کند خود را در عقل آنها شریک کرده است.
* برای دانستن ارتفاع یک کوه لازم نیست حتماً از آن بالا برویم.
* هر چیزی ارزش تجربه کردن را ندارد.
* خدایا به من شهامتی عنایت فرما تا تغییر دهم آنچه را که می توانم.
* موفقیت بدست آوردن آن چیزی است که دوست داریم، خوشبختی دوست داشتن آن چیزی است که بدست آورده ایم.
*شالوده است که ارزش هر بنا را مشخص می کند.
* موفقیت یعنی هر کس در حد خودش بکوشد که بهترین باشد.

 

امروز با حافظ

بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
می​رفت خیال تو ز چشم من و می​گفت
وصل تو اجل را ز سرم دور همی​داشت
نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید
صبر است مرا چاره هجران تو لیکن
در هجر تو گر چشم مرا آب روان است
حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده

وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست
هیهات از این گوشه که معمور نماندست
از دولت هجر تو کنون دور نماندست
دور از رخت این خسته رنجور نماندست
چون صبر توان کرد که مقدور نماندست
گو خون جگر ریز که معذور نماندست
ماتم زده را داعیه سور نماندست

امروز با حافظ

تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست
زلف مشکین تو در گلشن فردوس عذار
دل من در هوس روی تو ای مونس جان
همچو گرد این تن خاکی نتواند برخاست
سایه قد تو بر قالبم ای عیسی دم
آن که جز کعبه مقامش نبد از یاد لبت
حافظ گمشده را با غمت ای یار عزیز

دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست
نقطه دوده که در حلقه جیم افتادست
چیست طاووس که در باغ نعیم افتادست
خاک راهیست که در دست نسیم افتادست
از سر کوی تو زان رو که عظیم افتادست
عکس روحیست که بر عظم رمیم افتادست
بر در میکده دیدم که مقیم افتادست
اتحادیست که در عهد قدیم افتادست