-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1384 19:04
جمله روزانه قدر زندگیت را بدان. مهم نیست که زندگی تو را به کجا می کشاند، و چقدر سختی دارد توجه کن که زندگی صرفا یک گذرگاه است.
-
خدایم .....
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1384 16:00
خوابیده بودم در خواب کتاب گذشته ام را باز کردم و روزهای سپری شده عمرم را برگ برگ مرور کردم . به هر روزی که نگاه می کردم، در کنارش دو جفت جای پا بود. یکی مال من و یکی مال خدا. جلوتر می رفتم و روزهای سپری شده ام را می دیدم .خاطرات خوب، خاطرات بد، زیبایی ها، لبخند ها، شیرینی ها، مصیبت ها،... همه و همه را می دیدم. اما...
-
روز عشقولی مبارک
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1384 17:02
روز عشقولی . به همه عشقولانه ها مبارک .
-
تصاویر وقیحانه از تیم ملی
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1384 15:37
اروپائیها باز هم توهین کردند؛ چاپ وقیحانه کاریکاتور موهن علیه تیم ملی ایران در نشریه آلمانی
-
گروه جدید
شنبه 22 بهمنماه سال 1384 19:36
این آدرس گروهمونه میتونید با عضو شدن در اون ما رو در ارایه هرچه بهتر مطالب کمک کنید مرسی . فقط کلیک کنید . منتظر حضور سبزتون هستم .
-
ماه
جمعه 21 بهمنماه سال 1384 17:24
من ماه را دوست می دارم من ماه را دوست می دارم .... شغل من این است که ساعتی پس از غروب ، غروب سرخ ، غروب پرغم ، یک غروب دیگر بی تو ، بنشینم و آسمان را بنگرم ، بنشینم و ماه را نظاره کنم ..... و من ماه را دوست می دارم ، نه به خاطر آن که زیباست - که زیبایی او بسی کوچک است در برابر زیبایی تو - بلکه او را دوست دارم ، از...
-
آب
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1384 22:49
ای بی وفا آب
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1384 23:40
در نگاه تو بیشمار ستاره . در لبخند تو مهری جادویی . در دستان تو هزاران گل امید دلی پر از محبت . قلبی پر از صفا . دنیا را نمیخواهم تا چشمان تورا دارم چشمان تو همه دنیای من است . اما غرورم اجازه گفتن این حقیقت را نمیدهد .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 بهمنماه سال 1384 21:51
یا لطیف سهم من از شب شاید همان ستاره ای باشد که همیشه پنهان است همیشه همیشه همیشه و یا به قول قاصدکها ستاره ی من همان است که پیدا نیست
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 بهمنماه سال 1384 18:27
آخرین باری که اینقدر خوشحال بودید کی بود ؟ یادتون میاد ؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1384 19:09
1-هنگام ازدواج بیشتر با گوش هایت مشورت کن تا با چشم هایت.(ضرب المثل آلمانی) 2- مردی که به خاطر " پول " زن می گیرد، به نوکری می رود. (ضرب المثل فرانسوی) 3- لیاقت داماد، به قدرت بازوی اوست. (ضرب المثل چینی) 4- زنی سعادتمند است که مطیع " شوهر" باشد. (ضرب المثل یونانی) 5- زن عاقل با داماد " بی پول " خوب می سازد. (ضرب...
-
مهر
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1384 14:13
به یکدیگر مهر بورزید ولی از مهر بند نسازید همانگونه که تارهای ساز تنها هستند با ان که از یک نغمه به ارتعاش در می ایند دل خود را به یکدیگر بدهید اما نه برای نگهداری زیرا که تنها دست زندگی می تواند دلهایتان را نگه دارد .
-
دیگه نمیدونم چی بگم . ...
یکشنبه 2 بهمنماه سال 1384 22:39
خدایا! ذهنم پریشان است ، قلبم بیقرار است ، افکارم شوریدهاند و درماندهام . پس رشتهٔ زندگیام رابه دستهای امن تو میسپارم ، آنگاه توفان میخوابد ، و آرامش تو ، حکمفرما میشود .
-
پرنده
شنبه 1 بهمنماه سال 1384 21:21
آی پرندهء مهربان برای حرمت پرواز حتی اگر می توانی آسمانت را عوض کن اگر چه بوی خستگی بالهایت به مشام می رسد اما پیام دلنشین پروازت چشم را میخکوب آسمان نموده است .
-
یعنی اون دنیا ما چی بگیم . ؟؟؟
سهشنبه 27 دیماه سال 1384 18:12
( به نقل از وبلاگ دوست عزیزم امیر آقا) به یاد پدر شیمیایی ... اتل متل راحله/ اخموی بی حوصله / مامان چرا گفت بگیر / از پدرت فاصله / دلش هزار تا راه رفت بابا خسته کاره ؟ مامان چرا اینو گفت ؟ / بابا دوستش نداره ؟ / باید اینو بپرسه / اگه خسته کاره / پس چرا بعضی وقتا / تا نیمه شب بیداره ؟/ نشونه ی بیداریش / سرفه های بلنده...
-
نظرتون راجع به این نی نی چیه ؟ هااااااااااااااااااااااااااااااا
یکشنبه 25 دیماه سال 1384 18:41
هاااااااااااااا ای که وگفتی یعنی چه ؟؟؟؟؟؟
-
زندگیم برای تو ..... ( فقط واسه همسرم )
شنبه 24 دیماه سال 1384 15:29
زن وشوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند. آنها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: یواش تر برو من می ترسم! مرد جوان: نه ، اینجوری خیلی بهتره! زن جوان: خواهش می کنم ، من خیلی میترسم! مردجوان: خوب، اما اول باید بگی دوستم داری. زن جوان: دوستت دارم ، حالا میشه یواش تر برونی؟ مرد جوان: مرا محکم بگیر . زن...
-
نظرتون راجع به این فرشته چیه ؟
چهارشنبه 21 دیماه سال 1384 22:54
وقتی به دنیا آمدم آنقدر جا خوردم که تا دو سال قدرت حرف زدن نداشتم! مردی در عالم رویا فرشته ای را دید که در یک دستش مشعل و در دست دیگرش سطل آبی گرفته بود و در جاده ای روشن و تاریک راه میرفت.مرد جلو رفت و از فرشته پرسید:این مشعل و سطل آب را کجا می بری؟ فرشته جواب داد:می خواهم با این مشعل بهشت را آتش بزنم و با این سطل...
-
تقدیم به دوست عزیزم امیر
سهشنبه 20 دیماه سال 1384 13:42
عشق چیست؟ پرسیدند : هنگام غروب , خورشید چرا زرد رنگ است ؟ گفت : از بیم جدایی . خورشید , با همه ء درخشندگی در پایان هر روز, ناپدید می شود و جای خویش را به تاریکی می دهد ولی آفتاب عشق , جاودانه در آسمان دل می درخشد و جان می بخشد و این روزی است که شبی بدنبال ندارد . پرسیدم : عشق چیست ؟ گفت : آتشی است . گفتم : مگر آن را...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 دیماه سال 1384 15:39
عشق مرد ترکش کرده بود.مرد از سر ناامیدی خود را از بالای پل "golden gate" به پایین پرت کرد. اتفاقا" چند متر آن طرفتر ، دختری نیز به قصد خودکشی خود را از بالای پل به پایین پرت کرد. این دو در میان زمین و آسمان از کنار هم گذشتند. چشم هایشان به هم دوخته شد. مجذوب یکدیگر شدند. این یک عشق واقعی بود. هر دو این را...
-
َعروسک
یکشنبه 18 دیماه سال 1384 20:35
می خواهم عروسک وار زندگی کنم تا اگر سرم به سنگ خورد نشکند تا اگر دلم را کسی شکست چیزی احساس نکنم تا اگر به مشکلات زندگی برخوردم بی پروا به آغوش صاحبم که دخترک کوچکی بیش نیست پناه آورم . اما نه ..... چه خوب است که همین انسان خاکی باشم اما سنگ به سرم نخورد کسی دلم را نشکند و مشکلات مرا از پای درنیاورد .
-
چقدر از نامردی ناراحت میشید ؟
شنبه 17 دیماه سال 1384 21:43
هر که می بینی در این عالم گرفتار غم است یا قرین با هجر یاران یا اسیر ماتم است روز حاجب از تو بگریزد چو برق تند سیر آنکه پیوسته تو را یار و رفیق و همدم است میگریزد شبنم از گل با نسیم صبحگاهی گر چه روز و شب به گلشن همنشین با شبنم است کی دگر پروا زدرد و رنج عالم می کند او که رنج و محنت او بیشتر از عالم است یک نفس اسودگی...
-
او می آید . شما هم چشم به راهی ؟
جمعه 16 دیماه سال 1384 15:28
او می آید شما هم چشم به راهی ؟ ز حسرت رخت ای مه , ستاره می شمرم او می آید و صدای رهایی می پیچد در کوچه باغ های سبز انتظار او می آید با دستانی پر از گل های یاس و فریاد سر می دهد : ای آنان که پیچک های دعاتان سوی آسمان خدا باز شده منم آن آشنای غریبه تان باران آورده ام برایتان ! و در این بارش باران چه صمیمی است دستان پر...
-
پرواز
پنجشنبه 15 دیماه سال 1384 16:36
پرواز کن مثل یک درنای وحشی تا افق پرواز کن قصه ای دیگر برای فصل سرما ساز کن زندگی تکرار زخم کهنه ی دیروز نیست بال های خسته ات را رو به فردا باز کن ***** چرا وقتی می خواهیم بریم توی رویا ! چشمها مونو می بندیم ؟ وقی می خواهیم گریه کنیم ؟ وقتی می خواهیم فکر کنیم ؟ وقتی می خواهیم تصور کنیم ؟ به این دلیل هستش که , قشنگ...
-
دخترک
چهارشنبه 14 دیماه سال 1384 21:06
دخترکی کنار رود تنها به انتظار نشسته بود...باز هم باد افکارش را به این سو و آن سو پروا ز میداد... باز خود را در لباسی فاخر و زیبا میدید...باز همان کفشهای جدید را به پا داشت...باز همان نگاه های تحسین آمیز را بر روی خود حس میکرد..حنا...حنا...آه این صدای همیشگی مادر است که او را برای بردن لباس های تمیز مردم به خانه...
-
گریه
سهشنبه 13 دیماه سال 1384 19:55
به نظر شما چرا گریه میکنه ؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 دیماه سال 1384 19:04
...I can control my Foture ?? What about you
-
دوستت دارم . ( فقط تقدیم به همسرم و نه هیچ کس دیگه توی دنیا )
شنبه 10 دیماه سال 1384 23:33
بارها خواستم رازی را که مدتهاست در قلبم نگه داشته ام فاش کنم خواستم بگویم که دوستت دارم اما نتوانستم. هرگاه از کنارم میگذشتی آرزو می کردم این راز را در چشمانم بخوانی افسوس تو بی اعتنا از کنارم میگذشتی تا آنکه دیروز قلم بدست گرفتم و خواستم برایت بنویسم که از این همه بی مهریهایت متنفرم اما وقتی قلم را از روی کاغذ...
-
نظرتون راجع به اون قطره چیه ؟
پنجشنبه 8 دیماه سال 1384 18:48
عاشقی عاشقی یعنی چو شمعی سوختن محفلی با نور خود افروختن عاشقی یعنی دو چشم انتظار دیده را بر راه دلبر دوختن عاشقی یعنی که جان و توشه ای هدیه از بهر نگار اندوختن عاشقی یعنی حدیث دلکشی دل به دلداری شبی بفروختن عاشقی یعنی دو پای رهنورد کوی معشوقی به دربش کوفتن عاشقی ایرج زبان نای و نی قلب خود در ناله هایش سوخ
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 دیماه سال 1384 20:23